درت

ساخت وبلاگ
 

بگذارید برای شما کمی دقیق‌تر و بهتر توضیح دهم. چون این چند روز اخیر آنقدر از بابت این موضوع حرص خورده‌ام و کله‌ام را به دیوار کوبیده‌ام که الان دیگر کمی آرامم و فکر می‌کنم بتوانم بدون وحشی شدن موضوع را برایتان شرح دهم. البته ممکن است شما هم هر قضاوتی بکنید و خب می‌دانید که چندان هم مهم نیست. حالا می‌خواهید بگویید فلانی حسود است یا تعطیل است یا نتوانسته و دارد خودش را جر می‌دهد و یا هر چیز دیگری. حق هم دارید ولی به من مربوط نیست.

قضیه این است که داریم در مملکتی زندگی می‌کنیم که همه چیز در آن تفریحی و دیمی اداره می‌شود. حالا کاری ندارم و نداریم که چقدر گند این چند روزه در آمده و افتضاحاتی که بار آمده. ربطی هم ندارد. من دارم از بنیاد ملی نخبگان این مملکت حرف می‌زنم که رسماً سیرک خلیل عقاب است. می‌دانید اینها دارند چه می‌کنند؟ آمده‌اند چهار نفر هاروارد و بارتلت رفتهٔ تر گل ورگل نشسته‌اند دور هم و تصمیم گرفته‌اند که کسانی که در ایران درس خوانده‌اند کودن‌تر از کسانی‌اند که در خارج درس خوانده‌اند. بگذریم که اصلاً درس نخوانده‌های باسواد و باشعورتر از درس خوانده‌ها را وارد بحث نمی‌کنند. حالا این یعنی «خارج»، به همین اندازه مبتذل در واژه و مفهوم!، هر قبرستانی هم که باشد بهتر از ایران است. بعد برداشته‌اند به همه‌شان پیام داده‌اند که لطف بفرمایید و تشریف بیاورید ایران، این بنیاد تمام تسهیلاتی را که لازم دارید برای انجام یک پروژهٔ تحقیقاتی در اختیارتان می‌گذارد. اگر سربازی دارید چون خارج درس خوانده‌اید نخبه محسوب می‌شوید و سربازی می‌پیچد. اگر پول می‌خواهید که این کارگران بی‌زبان پدرشان در می‌آید و کمتر خوش می‌گذرانند تا ما پولتان را بدهیم. اگر مدرک هم بخواهید به تمام دانشگاه‌ها پول داده‌ایم که مدرک پست داک ما را به ازای یک برگ مقالهٔ تخمی شما قبول کنند و شما بتوانید با خیال راحت به مقصد مقدستان برگردید. باور می‌کنید که دقیقاً و کاملاً اینها که نوشتم دارد در این بنیاد شیفتهٔ هر جایی جز ایران رخ می‌دهد؟ و تمام بودجهٔ این نهاد را صرف می‌کنند که یک مشت جوجه معمار بی سواد عینک گرد با توانایی مغالطهٔ زبانی با الفاظ انگلیسی و شعارهای بچه‌گانهٔ چپ که حتا درست نمی‌توانند ادایشان کنند و دم از والمارت و وال استریت و اینطور غزلیات زدن و توهم لوکوربوزیه شدن بیایند اینجا و سربازی را گرد کنند و پولی هم به جیب بزنند و یا حق! بعد مسئول ارشدشان که در این دفتر مزخرفی که کار می‌کنم برو بیا دارد در حین سلام کردن؛ مرا چپ چپ نگاه می‌کند که یعنی تو که ایران بوده‌ای و تنت به تن خارجی نمالیده و روی توالت فرنگی نشاشیده‌ای درت را بگذار. بله؛ ما هم درمان را می‌گذاریم و خیال می‌کنیم تا کی اینها اینطوری عیان نمی‌فهمند و همه چیز را با کودنی تمام تحلیل می‌کنند. 

هیچی دیگر، همین. اینهمه غر زدم اما واقعیتش این است که به تخمم؛ من دارم فردا می‌روم شمال و امیدوارم خوش بگذرد. گور بابای بنیاد و نخبگان و سربازی و دانشگاه و دفاع رساله و این مملکت لجن در مال.


برچسب‌ها: کالت, فاک آف, سربازی, گه محض, خدره کشی رگ خواب...
ما را در سایت رگ خواب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khookekhiki بازدید : 91 تاريخ : پنجشنبه 22 تير 1396 ساعت: 9:35