رگ خواب فیلم خوبی نیست اما هر چه تلاش کنید از ذهنتان بیرون نمیرود. تلخ است و گزنده و بخشی از مسئلهٔ وجودی آدم را درگیر میکند که هیچوقت شخصاً نتوانستهام از آن بگریزم. من به سختی گریه میکنم و به سختی هم یک فیلم میتواند تأثیر فوقالعادهای برایم داشته باشد. در مورد این فیلم هم همینطور بود. بیشتر فوکوس نبودن و تار گرفتن سکانسها و رنگهای تصنعی و نرنیشنهای لیلا حاتمی روی فیلم عصبیام میکرد. سرنوشت محتوم و گریه زاریهایش هم چندان اثری رویم نداشت. موسیقی و شجریان و اینها هم بیشتر حواسم را پرت میکرد. بله، هیچ چیز نبود که در سینما تأثیری رویم داشته باشد اما وقتی بیرون آمدم آنقدر حالم بد بود که نمیتوانستم تصور کنم چه بلایی سرم آمده. رگ خواب فیلم بدی است اما آنقدر تلخ است و آنقدر آنچه بدان پرداخته ضعف عظیم و جبران ناپذیری در آدمی است که همهمان حق داریم همه چیز را در جهان رها کنیم و بنشینیم اشک بریزیم بابت این تراژدی. بابت همهٔ تراژدیهایی که مجبوریم کمدیاش کنیم تا بشود تحملش کرد. بابت همهٔ قوانین این جهان که نمیدانم باید چند سالم شود که بتوانم مثل بقیه باورشان کنم و بدانها خو بگیرم. خدا حسین منزوی و همهٔ کسانی را که نتوانستند تا آخر این قوانین را باور کنند و غمگین نشوند بیامرزد. اینها اگر نبودند واقعا سختتر بود.
برچسب : نویسنده : khookekhiki بازدید : 92